کبک لب
لغتنامه دهخدا
کبک لب . [ ک َ ل َ ] (ص مرکب ) که لبی چون کبک زیبا دارد. || مجازاًزیبالب . لعل لب ، بمناسبت سرخی منقار او :
در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود می بریم .
در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود می بریم .
خاقانی .