ترجمه مقاله

کب

لغت‌نامه دهخدا

کب . [ ک َ ] (اِ) کپ . اندرون رخ یعنی گردبرگرد دهان از جانب درون . (آنندراج ). غُنب درتداول مردم قزوین . قب . (برهان ذیل کب ) :
روان گشته دایم دو چیز از چهارش
ز دو چشم کوری ، ز دو کبش لالی .
عارضی (لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 11 و چ مرحوم اقبال ص 28 ذیل کپ ).
از لجاج خویشتن بنشسته ای
اندرین پستی لب و کب بسته ای .

مولوی (از آنندراج ).


|| دهان را نیز گفته اند. (برهان قاطع چ معین ). || لاف و ستایش بی جا. (ناظم الاطباء). و رجوع به لپ وکپ در همه ٔ معانی شود.
ترجمه مقاله