کتان
لغتنامه دهخدا
کتان . [ ک ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف که تان . مرکب از «که » + «تان » (ضمیر شخصی متصل دوم شخص جمع که حالت مفعولی و اضافه پیدا می کند :
بی علم بر عمل چو خران می چراروید
زیرا کتان زجهل هوی مقتدا شده ست .
نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش
که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را.
بی علم بر عمل چو خران می چراروید
زیرا کتان زجهل هوی مقتدا شده ست .
ناصرخسرو.
نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش
که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را.
ناصرخسرو.