ترجمه مقاله

کجرو

لغت‌نامه دهخدا

کجرو. [ ک َرَ / رُو ] (نف مرکب ) کج رونده . که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج . که براه مستقیم نرود :
تا در این رشته ای که مسکن تست
نفست ار کجرو است دشمن تست .

سنائی .


فلک کجروتر است از خطترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.

خاقانی .


سرآهنگ پیشینه کجرو کند
نوایی دگر در جهان نو کند.

نظامی .


همچو فرزین کجرو است ورخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین می کند شطرنج مر لیلاج را.

مولوی .


عرقال ؛ مرد کجرو که به راه مستقیم نیاید و ثبات نورزد. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله