ترجمه مقاله

کجه

لغت‌نامه دهخدا

کجه . [ ک َج َ / ج ِ ] (اِ) کجة. کچه .انگشتری بی نگین که بدان شبها بازی کنند و کجه بازی همان بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. (حاشیه ٔ دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص 1045) :
چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامه ٔ شب گذشت و شد قصه تمام
طالع بکفم یکی نینداخت کجه .

(منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف ).


شاید این کلمه کُجه بمعنی کُجی و مهره ٔ کبود یا مطلق مهره باشد. (از یادداشت مؤلف ). مرحوم سعید نفیسی نیز احتمال داده اند که این کلمه کُجه یا کُچه باشد و آن همان مهره ٔ کبود پررنگی است که برای دفع چشم زخم بر پیشانی ستور بندند و در نظر قربانی کودکان گذارند و در زمان ما کُجی می گویند و شاید در زمان قدیم با آن یک قسم مهره بازی می کرده اند.
ترجمه مقاله