ترجمه مقاله

کرب

لغت‌نامه دهخدا

کرب . [ ک َ رَ ] (از ع ، اِ) غم . اندوه . اضطراب و وحشت . کَرب :
جهان به کام تو باد و فلک مطیع تو باد
موافق از تو به راحت عدو ز تو به کرب .

فرخی .


به هیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان به هجر شکیب و نه شان به وصل طرب
به روز هجر بودشان ز بهر وصل خروش
به روز وصل بودشان ز بیم هجر کرب .

قطران .


پند گیر از شعر حجت وز پس ایشان مرو
تا نمانی عمرهای بیکران اندر کرب .

ناصرخسرو.


هر طرب را برابرست کرب
هر یمین را مقابل است یسار.

خاقانی .


جملگان بر بامها بودند شب
که پدید آمد ز بالا آن کرب .

مولوی .


لیک چون آمیخت با خاک کرب
کی دهند این زیر و آن بم آن طرب .

مولوی .


آن سگی می مرد و گریان آن عرب
اشک می بارید و می گفت از کرب .

مولوی .


گر تو شش سلّه کشیدی تا بشب
من کشیدم بیست سلّه بی کرب .

مولوی .


ترجمه مقاله