ترجمه مقاله

کرج

لغت‌نامه دهخدا

کرج . [ ک َ رِ ] (اِخ ) کرج ابودلف . کره رود. شهر ابودلف عجلی . (منتهی الارب ). اهل این شهر آن را کَرَه نامند و آن از روستایی است که فاتق نامند و معرب از هفته است . مدینه ای است میان راه همدان به اصفهان و به همدان نزدیکتر است و ابودلف قاسم عیسی العجلی آن را ساخت . کرج شهری متفرق و بناهایش بناهای پادشاهان است ، قصرهای بزرگ و پراکنده دارد اما بستان و گردشگاه ندارد و میوه اش را از بروجرد و دیگر شهرها آرند. شهری طویل است نزدیک یک فرسنگ و دوبازار دارد. (از معجم البلدان ). در اسم کرج اختصار کردند زیرا که در اصل بوهین کره بوده است و همچنین درایام فرس آن را بوهین کره خوانده اند، یعنی خرمنگاه کرج . (تاریخ قم ص 33). رجوع به نزهة القلوب چ دبیرسیاقی ص 76 و جغرافیای تاریخی لسترنج صص 213-214 شود.
ترجمه مقاله