ترجمه مقاله

کرزن

لغت‌نامه دهخدا

کرزن . [ ک َ زَ] (اِ) نیم تاج مرصعی بوده است که ملوک پیشین از بالای سر خود به جهت تیمن و تبرک می آویخته اند و گاهی نیزبر سر می نهاده اند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گرزن شود. || تاجی را نیز گویند که از دیبا دوخته باشند و با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) : ندیمان و غلامانش پای کوفتند با کرزنها بر سر. (تاریخ بیهقی ). رجوع به گرزن شود. || زنبیل . (برهان ) (آنندراج ). || در عربی میان سر و فرق سر را خوانند. (برهان ) (آنندراج ).صاحب السامی می نویسد: میان افسر اما در تاج العروس این معنی نیست . (یادداشت مؤلف ). || نوعی کلاه که زنان بغداد بر سر می نهند. (دزی ج 2 ص 455).
ترجمه مقاله