کرستون
لغتنامه دهخدا
کرستون . [ ک َ رَ ] (اِ) کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی ). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است . (برهان ). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است . (انجمن آرا). قپان و ترازوی یک پله . (ناظم الاطباء) :
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون .
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون .
زرین کتاب (از فرهنگ اسدی ).