ترجمه مقاله

کرسیدن

لغت‌نامه دهخدا

کرسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) کرشیدن . کریسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فروتنی کردن . || فریب دادن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود. || کوشیدن . کوشش کردن . سعی کردن . جهد نمودن با همه ٔ توانایی . || بحث کردن . مباحثه و منازعه نمودن . || دره کشیدن . || چین خوردن . || فراهم آوردن و جمع کردن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله