ترجمه مقاله

کرسی دار

لغت‌نامه دهخدا

کرسی دار. [ ک ُ ] (نف مرکب ) کرسی دارنده .صاحب کرسی . خداوند کرسی . || حاکم . (فرهنگ فارسی معین ). || بر تخت جلوس کرده . (ناظم الاطباء). || منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت . || اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء).
- کرسی دار مجلس طور ؛کنایه از حضرت موسی علیه السلام است . (آنندراج ) (برهان ).
ترجمه مقاله