ترجمه مقاله

کرس

لغت‌نامه دهخدا

کرس . [ ک ُ رَ ] (اِ) چرک و شوخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان ).ریم و چرک بر تن و جامه . (صحاح الفرس ) :
سر بتاب از حسد وگفته ٔ پر مکر و فریب
برکش از گردنت این جامه ٔ پر کرس و کریب .

ناصرخسرو (ازآنندراج ).


|| موی پیچیده ٔ مجعد را هم گفته اند و بعضی به ضم اول و سکون دوم موی پیچه را گویند که موی باف باشد و به این معنی با کاف فارسی هم آمده . (برهان ). موی پیچیده ٔ مجعدرا نیز گفته اند و آن را کریب نیز گویند. (از آنندراج ). کرسه . گرس . (یادداشت مؤلف ). کورس . (جهانگیری ). || پیچ و شکن موی . (ناظم الاطباء). در فرهنگها کرس و کرسه و گرس را بمعنی موی مجعد و موی پیچیده و موی پیچنده آورده اند بی شاهدی ، گمان می کنم از این شعر به غلط افتاده اند :
جنگ کرده نشسته اندر زین
بر تن کرسه (کرس ) دم ریخته فش .
و شعر از منجیک است و کرسه گویااصلاً کوسه بوده و کرس و گرس نبوده است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کرسه شود.
ترجمه مقاله