ترجمه مقاله

کرش

لغت‌نامه دهخدا

کرش . [ ک ِ / ک َ رِ ] (ع اِ) شکنبه . (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، اکراش ، کروش . (مهذب الاسماء). شکنبه ٔ ستور نشخوار زننده چون معده مردم را. ج ، کُروش . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکنبه و روده های حیوان را شامل است و بهترین او از گوسفند و بز جوان است . (تحفه ). || شکنبه ٔ یربوع و خرگوش ، مؤنث آید. ج ، کُروش . (از ناظم الاطباء) . || عیال . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || فرزندان خرد. یقال : هم کرش منثورة؛ ای صبیان صغار. (منتهی الارب ). و فرزندان خرد مرد.یقال : هم کرش منثورة؛ یعنی ایشان فرزندان کوچکند. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروه مردم و منه الحدیث الانصار کرشی و عیبتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعتی از مردم : کَرِش َالقوم ؛ معظم ایشان . کرش کل ّ شی ٔ؛ مجتمع هر چیز. (از اقرب الموارد). || پاره ای زمین بلند یا پشته . (منتهی الارب ). پاره ای زمین بلند و پشته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گیاهی است از خوشگوارترین چراگاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله