ترجمه مقاله

کرع

لغت‌نامه دهخدا

کرع . [ ک َ رَ ] (ع مص ) تیز گردیدن شهوت دختر. (از منتهی الارب ). تیز گردیدن شهوت کنیزک . (ناظم الاطباء). || جرأت نمودن بر خوردن کراع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرأت نمودن بر خوردن پایچه . (ناظم الاطباء). || به درد آمدن پایچه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).و قیل صار دقیق الاکارع و الاذرع طویلة کانت او قصیرةً. (اقرب الموارد). || باریک پایچه و باریک رش دست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).باریک ساق شدن . (غیاث اللغات ). || خواستن زن مرد را و آرزوی جماع کردن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خواستن زن مرد را و آرزوی آرمیدن با وی کردن .(از منتهی الارب ). || باریک گشتن پیش ساق .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باریدن ابر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به زمین سنگلاخ سوخته درآمدن . (منتهی الارب ). به کراع زمین سنگلاخ سوخته درآمدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به کراع درآمدن از زمین سوخته . (از اقرب الموارد). || خوشبوی آلودن خود را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله