ترجمه مقاله

کرمان

لغت‌نامه دهخدا

کرمان . [ ک ِ ](اِخ ) (شهر...) یکی از شهرهای مهم کشور و مرکز استان هشتم است . این شهر در زمان سلاطین ساسانی بنا شده است بانی آن بهرام پنجم است که در زمان ولیعهدی به کرمانشاه ملقب بوده است . طول جغرافیایی آن 57 درجه و 5دقیقه و عرض 30 درجه و 17 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا 1700 متر است . شهر در نقطه ای پست قرار گرفته ، جنوب آن شنزار، باختر کویر و خاور و شمال کوه سعیدی است . در خاور نزدیک شهر چند تپه مرتفع وجود دارد که آثار خرابه های بسیار قدیمی شهر بالای آن مشاهده می شود که قلعه دختر و قلعه اردشیر و کوه نقاره خانه نامیده میشود. هوای شهر سردسیر و معتدل است . بازار شهر به نام بازار وکیل از بناهای زمان زندیه است . بناهای قدیم دیگر عبارتند از: مسجدجامع، مسجد ملک ، مسجد گنج ، مسجد پامنار، سرای گلشن ، سرای گنجعلی خان ، مسجد و مدرسه ٔ ابراهیم خان ، بقعه ٔ خواجه خضر، گنبد جبلیه . قالی و قالیچه ٔ این شهر شهرت بسیار دارد و نزدیک به 20هزار نفردر کار طرح و رنگ روکارگیری و غیره فعالیت دارند. قریب به 5هزار زردتشی در کرمان سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). کرمان در زمان هخامنشیان بوتیا نام داشته و بعدها به اسم کارامانیا مشهور شد و کم کم به کرمان تبدیل گردید. این نام بعدها مرکز حکومت یعنی شهر گواشیر نیز اطلاق شده است . قسمت عمده ٔ اهالی آن از ایرانیان قدیمند. دسته هایی از عرب و ترک نیز بعدها در آنجا ساکن شده اند. سه هزار تن از سکنه ٔ کرمان زردشتی هستند. مردم آن دارای ذوق صنعتی و در نساجی معروفند. صنعت قالیبافی آن اهمیت بسیار دارد. حومه ٔ کرمان دارای 283 قریه و تقریباً8888 خانوار است ونزدیک به 43858 تن سکنه دارد. (یادداشت مؤلف ). نام شهری است مشهور مشتمل بر هیجده بلوک معمور، بخوبی آب و هوا معروف و خلقش به دلیری و فقیری موصوف . شال پشمینه ٔ آنجا مانند کشمیری ممتاز. گفته اند کرمان نام پسرزاده ٔ نوح بوده و بنای شهر قدیم را اردشیر بابکان نهاده که به بردسیر مشهور است و از مواضع شهر جرون بوده و جزایر و بنادر و سواحل دریا را جرونات می نامیده اند. باری در این سنوات ولایت کرمان به هیجده بلوک منقسم است که سیرجان و خبیص و بم و نر ما شیر و کونبان و ماهان و راور و جیرفت و رفسنجان معروف است و هوای آن ولایت بسیار ممتاز است و مردمانش فقیرمشرب و کاسب و شجاع و دلیرند و گویند کریمان پدر نریمان آن شهر را به نام خود بنا نهاده زیره ٔ سیاه در نواحی آن خوب بهم می رسد. (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ).
ترجمه مقاله