ترجمه مقاله

کرمک

لغت‌نامه دهخدا

کرمک . [ ک ِ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر کرم . (برهان ) (آنندراج ). کرم کوچک . (ناظم الاطباء). کرم خرد. (یادداشت مؤلف ) :
شب زمستان بود کپی سرد یافت
کرمک شب تاب ناگه می بتافت .

رودکی .


سبک سیمبر پیش مادر بگفت
از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت .

فردوسی .


تو که از کرمکی بیازاری
چه کنی بر دگر کسان ماری .

سنائی .


مرغ از درخت فرودآمد تا بوزینگان را حدیث کرمک شبتاب بهتر معلوم کند. (کلیله و دمنه ).
بلبل خردم که خورد بس کندم کرمکی
کرم قزم در هنر زآن نکنم کرمکی .

خاقانی .


مگر دیده باشی که در باغ و راغ
بتابد بشب کرمکی چون چراغ .

سعدی .


ببین کاتشی کرمک خاکزاد
جواب از سر روشنایی چه داد.

سعدی (بوستان چ یوسفی ص 291).


- کرمک چوبخوار ؛ دیوچه . موریانه . ارضه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیوچه و موریانه شود.
- کرمک درافتادن در چیزی ؛ اساسه . سوس . (منتهی الارب ). رجوع به اساسه و سوس شود.
- کرمک دندان خواره ؛ قَصمَلة. (منتهی الارب ). رجوع به قصمله شود.
|| مگس طلایی . (ناظم الاطباء). || بیماریی در دبر و آن خارشی است که در آنجا پدید آید و بیشتر اطفال را عارض شود و علاج آن چکانیدن چند قطره نفت به موضع است . خارشک . (یادداشت مؤلف ). یکی از کرمهای طفیلی از راسته ٔ نماتودها و از رده ٔکرمهای گرد که بدنی کوچک و باریک و سفیدرنگ دارد. نر و ماده ٔ این جانور از هم جدا هستند. طول نرها بین 5 تا 6 میلیمتر و ماده ها 9 تا 12 میلیمتر است ماده تخمهای خود را در چینهای مخرج می ریزد و بهمین سبب موجب خارش شدید می شود. خاراندن مخرج و آلوده شدن انگشتان سبب آلودگی ظروف و اشخاص به این انگل میگردد و در دختربچه ها ممکن است کرم وارد مهبل شود و ایجاد تحریک و ترشح کند و گاهی در پسربچه ها نیز وارد مجرای ادرار گردد. کرم سنجاقی . اوکسیور. (از فرهنگ فارسی معین ). || اشنان که بدان رخت شویند. || لغز و چیستان . (برهان ) (آنندراج ). و این ظاهراً مصحف پردک و بردک است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به پردک ، بردک و کردک شود.
ترجمه مقاله