ترجمه مقاله

کرم کشتن

لغت‌نامه دهخدا

کرم کشتن . [ ک ِ ک ُ ت َ ](مص مرکب ) کشتن و نابود کردن کرم . (فرهنگ فارسی معین ). || دست بازی و ملاعبت با معشوق . (آنندراج ). || باج گرفتن . (آنندراج ) :
شمع امشب چه کرمها که نکشت
که ز هر دانه گل به دامان کرد.

میر اعظم ثابت (از آنندراج ).


|| دفع شهوت کردن زنان حکه پز به چرمینه چنانکه عادت آنهاست :
چه می گویی تو ای ماه سمن بر
ترا چرمینه ای مانده ز مادر
ز... خر زیاده چارانگشت
به او یک لحظه کرمی می توان کشت .

فوقی یزدی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله