ترجمه مقاله

کروه

لغت‌نامه دهخدا

کروه . [ ] (اِ) «ابوریحان » گوید: یکی از ثقاة چنان خبر داد که در اطراف کشمیر بیخی است که او را کروه گویند و در وقتی که آن نواحی هوا گرم شود به آن دفع مضرت گرما کنند و این خاصیت در وی عظیم است یکی از اهل ملتان چنان خبر داد که در نواحی ملتان نباتی است که او را کروه گویند و در معالجه ٔ بعضی تبها بکار برند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ).
ترجمه مقاله