ترجمه مقاله

کرو

لغت‌نامه دهخدا

کرو. [ ک ِ رَ ] (اِ) کشتی کوچک را خوانند و آن را سنبک نیز گویند. (جهانگیری ). کشتی و جهاز کوچک . (برهان ). کشتی خرد که در دریا باشد. (غیاث اللغات ). کشتی و جهاز کوچک را نیز گویند مستند بدین بیت شیخ سعدی :
جوانی پاک باز و پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود.

(آنندراج ).


این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است . رشیدی گوید: او در این معنی متفرد است و معنی مزبور درست نیست چه از بیت دوم :
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم .
تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط می شود و صحیح «در گرو بود» است ، یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است . ولی باید دانست که این کلمه به همین معنی در سواحل خلیج فارس مستعمل است . (از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله