ترجمه مقاله

کرکرانک

لغت‌نامه دهخدا

کرکرانک . [ک َ ک َ ن َ ] (اِ) استخوان نرمی باشد که آن را به عربی غضروف خوانند. (برهان ). استخوان نرمی که بخایند و آن را کُرکُر نیز گویند به عربی غضروف خوانند. کرکرک . (از آنندراج ). کرکری . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چرند. چرندو. کالو. کرجن . (ناظم الاطباء). کرجن . (جهانگیری ). در تداول مردم بروجرد، کُروجِنه . در تداول اهالی خراسان ، جورجورو. غرضوف . غضروف . ناغض . نغض . (منتهی الارب ). رجوع به غضروف و مترادفات این کلمه شود.
ترجمه مقاله