کرکم
لغتنامه دهخدا
کرکم . [ ک َ ک َ ] (اِ) قوس قزح را گویند. (برهان ) (آنندراج ). آژفنداک . (ناظم الاطباء). کمان رستم . (یادداشت مؤلف ) :
فلک مر جامه ای را ماند ازرق
مر او را چون طرازی خوب کرکم .
فلک مر جامه ای را ماند ازرق
مر او را چون طرازی خوب کرکم .
بهرامی .