ترجمه مقاله

کرک

لغت‌نامه دهخدا

کرک . [ ک َ رَ / ک َرْ رَ ] (اِ) مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ورتیج . سمانه . بدبده . بودنه . سلوی .سمانات . سمانی . قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف ). کراک . (فرهنگ جهانگیری ). اغبس . (بحر الجواهر) :
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک .

انوری (از فرهنگ جهانگیری ).


|| نامی است که در کلاک به کُلَک دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُلَک شود. || به زبان بخارا سقف خانه را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله