ترجمه مقاله

کرک

لغت‌نامه دهخدا

کرک . [ ک ُ ] (اِ) پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. (برهان ) (آنندراج ). کُلک . (فرهنگ جهانگیری ). تفتیک . پشم بسیار باریک و نرم . (یادداشت مؤلف ) :
تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود
خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


|| هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. (یادداشت مؤلف ). || پوستین . پوستین نرم . پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. (یادداشت مؤلف ). || پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. (آنندراج ). خَمَل . زغب . پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره . (یادداشت مؤلف ). || ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد. || پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش . (یادداشت مؤلف ).
- کرک انداختن آتش ؛ پرز برآوردن آن . (یادداشت مؤلف ).
- کرک انداختن حرف ؛ بسیار طویل شدن آن . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله