ترجمه مقاله

کرک

لغت‌نامه دهخدا

کرک . [ ک َ ] (اِ) مرغ خانگی و ماکیان باشد. (برهان ) (از آنندراج ). ماکیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). در مازندران ، دیلمان و گیلان مطلق مرغ خانگی را گویند. (یادداشت مؤلف ) :
از شیر تا به روبه و از یوز تا پلنگ
از کبک تا به کرکس و از کَرْک تا کَرَک .

کمال غیاث (از فرهنگ جهانگیری ).


|| کبک را نیز گفته اند و آن دو قسم باشد، دری و غیردری . دری بزرگتر و غیردری کوچکتر است . (برهان ) (آنندراج ). کبک . (فرهنگ جهانگیری )(ناظم الاطباء). || سرطان . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). خرچنگ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی مردم چشم هم بنظر آمده است . || شاخ درخت را هم گویند. (برهان ) (آنندراج ). || نامی است که در بم و نرماشیر به درخت استبرق دهند. عُشَر. غَلَبلَب . استبرق . (یادداشت مؤلف ). .
ترجمه مقاله