ترجمه مقاله

کزماء

لغت‌نامه دهخدا

کزماء. [ ک َ ] (ع ص ) مؤنث اکزم . مادیان ستبر و کوتاه لب . (ناظم الاطباء).
- اذن کزماء ؛ گوشی کوتاه . (مهذب الاسماء).
- رِجْل کزماء و کزمة ؛ پای انگشتان خرد. (مهذب الاسماء).
- شفة کزماء ؛ لبی باریک و خرد. (مهذب الاسماء).
- ید کزماء؛ دست کوتاه انگشت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
ترجمه مقاله