کزنده
لغتنامه دهخدا
کزنده . [ ک َ زَ دَ / دِ ] (اِ) لیفی باشدکه جولاهگان بدان روی کار را هموار کنند و آن را به عربی شوکة الحائک خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جوالی شبکه دار که بدان کاه کشند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب صحاح الفرس می گوید: به بعضی روایات بجای کَوَندَه به معنی شبکه و دام کاه زنی یعنی تور ساربانان کزنده آمده است . (صحاح الفرس از یادداشت مؤلف ). رجوع به کونده شود.