ترجمه مقاله

کسر

لغت‌نامه دهخدا

کسر. [ ک َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فروخوابانیدن چشم را. || کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن ، منه : عقاب کاسر. (از منتهی الارب ). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را و اراده ٔ فرود آمدن کردن و قیل : کسر الطائر جناحیه کسراً، در وقتی گویند که بالها را جهت فرود آمدن بهم منضم کند و چون جناحین را ذکر نکنند گویند کسر الطائر کسوراً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوتا کردن وساده را و تکیه نمودن بر آن . || یکان یکان فروختن کالا را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرار دادن گروه را و شکست بر آنها وارد آمدن . (از ناظم الاطباء). هزیمت کردن سپاه را. (از اقرب الموارد). || کسره دادن و به کسر خواندن [ کلمه را ] . (از ناظم الاطباء). الحاق کردن کسره را به حرف . (از اقرب الموارد). || بازگشتن از مراد و مقصود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند کسرت الرجل عن مراده ؛ ای صرفته عنه . (ناظم الاطباء). || نقض کردن و مخالفت کردن وصیت شخصی را، کسر فلان الوصیة. || کسرالشعر؛ لم یقم وزنه . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله