کشکبا
لغتنامه دهخدا
کشکبا. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آش حلیم . (برهان ). هریسه . حلیم . گندم با. (یادداشت مؤلف ) :
کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
|| کشکاب . کشکاو. (یادداشت مؤلف ).
کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
بسحاق اطعمه .
|| کشکاب . کشکاو. (یادداشت مؤلف ).