ترجمه مقاله

کشکک

لغت‌نامه دهخدا

کشکک . [ ک َ ک َ ] (اِ) جو و گندم نیم پخته . (ازناظم الاطباء). || آش حلیم را نامند. کشکبا. هریسه . طعامی که از بقول و حبوب ترتیب دهند با گوشت یا بی گوشت . هریسه . (یادداشت مؤلف ) :
دست در دامن کشکک زن و اندیشه مکن
که نیابی به از آن لقمه دگر در بازار.

بسحاق اطعمه .


|| کشکک زانو، آینه ٔ سر زانو. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله