ترجمه مقاله

کعک

لغت‌نامه دهخدا

کعک . [ ک َ ] (معرب ، اِ) کاک (این کلمه معرب کاک است ). نان خشک که از آرد خشکه بی شیر و روغن پخته شود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). فرنیه . نان خشک . بقسمات . بقسماط. بشماط. خبز رومی . (یادداشت مؤلف ). کلیچه . (نصاب ) : بابک افشین را از حصار، خروارها ماست و روغن گاو و خیار بادرنگ بفرستاد و او را رسولان فرستاد و گفت افشین را بگوئید که شما بمهمان من آمدید و از ده روز باز براهها اندر رنجه باشید و دانم که جز کعک و پست چیزی دیگر نخوردید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). زاد حاج کعک و زیت و خرما و پست باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
ترجمه مقاله