ترجمه مقاله

کفاح

لغت‌نامه دهخدا

کفاح . [ ک ِ ] (ع مص ) مکافحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکافحة شود. || (اِمص ) جنگ . قتال : و گفته اند که صید وحوش مناسب امیر جیوش است که بر ارباب سلاح و اصحاب کفاح تعلیم و تربیت آن واجب است . (جهانگشای جوینی ). و از قلت آلت کفاح و عدم رجال سیوف و رماح ... (جهانگشای جوینی ). تا بامداد علی الصباح کأس کفاح از کاسه ٔ سران سازند. (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله