ترجمه مقاله

کفاره

لغت‌نامه دهخدا

کفاره . [ ک َف ْفا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کفارت . کفارة :
کفاره ٔ شرابخوریهای بی حساب
هشیار در میانه ٔ مستان نشستن است .

صائب .


صد کعبه خلیل گو بنا کن
کفاره ٔ بت شکستنی نیست .

میرغفور لاهیجی (از آنندراج ).


- کفاره دادن ؛ انجام دادن عملی که بدان گناهان پاک شود. (فرهنگ فارسی معین ) : یا معمایی در آنجا بکار برم یا کفاره دهم ... پس لازم باد بر من زیارت خانه ٔ خدا که در میان مکه است سی بار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319).
- کفاره داشتن ؛ لزوم انجام دادن عملی که بوسیله ٔ آن گناهان پاک شود. (فرهنگ فارسی معین ) :
یک نظر دیده لبش دید و همه عمر گریست
دیدن رنگ شراب این همه کفاره نداشت .

میرتسلی (از آنندراج ).


- کفاره دهنده ؛ که کفاره دهد. آنکه عملی انجام دهد تا گناهانش پاک گردد : یا بگردانم کاری را از کارهای آن ، نهان یا آشکارا، حیله کننده یا تأویل کننده یا معما آورنده یا کفاره دهنده ... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318).و رجوع به کفارة و کفارت شود.
ترجمه مقاله