ترجمه مقاله

کلال

لغت‌نامه دهخدا

کلال . [ ک َ ] (اِ) میان سر بود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115). تارک سر است که مابین فرق سر و پیشانی باشد. (برهان ). تارک سر را گویند که بالاتر از پیشانی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). تارک سر. کلاک . (ناظم الاطباء). چکاد. هباک . میان سر. تار. فرق سر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و بعضی بجای لام کاف خوانده اند (کلاک ). (آنندراج ) :
یا زندم یا کندم ریش پاک
یا دهدم کارد یکی بر کلال .
حکاک (از لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115).
نهد برای شرف خاکپای او را چرخ
بجای اکلیل امروز برفراز کلال .

شمس فخری (از انجمن آرا).


|| به هندی شراب فروش را گویند. (برهان ).
ترجمه مقاله