ترجمه مقاله

کلاک

لغت‌نامه دهخدا

کلاک . [ ک ُ ] (ص ) تهی و خالی باشد. (برهان )(از انجمن آرا) (آنندراج ). تهی و خالی و کاواک . (ناظم الاطباء). تهی و میان خالی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کلاک شدن ؛ تهی شدن . خالی شدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
حاصل آن شب ، چنان بپا بودم
کز همه مغزها کلاک شدم .

انوری (از آنندراج ).


|| (اِ)موج بزرگ . (برهان ). موج بزرگ و کولاک . (ناظم الاطباء). موج بزرگ دریا. (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی موج بزرگ دریا آمده ، و پیش از بحر خزر که آن را زراه اکفوده نام اصلی است هیچ دریا کلاک بزرگ ندارد چنانکه دیده ام که متصل از دنبال یکدیگر چنان آیند که بقدر دیواری بلند شوند و فرود آیند و بگذرند و به ساحل خورند چنانکه بیم غرق کشتی کوچک است . و گفته ام :
بروزی که اکفوده دارد کلاک
نشستن به گرجی است بیم هلاک .
و گرجی به کاف پارسی و فتح آن کشتی کوچک است . (انجمن آرا) (آنندراج ). کوه های بزرگ دریا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || باد و برف درهم پیچیده . (ناظم الاطباء). طوفان . (از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله