ترجمه مقاله

کلج

لغت‌نامه دهخدا

کلج . [ ک ُ ] (اِ) شکن و چین باشد. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 61). چین و تا. (ناظم الاطباء). چین و شکن . (فرهنگ فارسی معین ). شکن . چین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کلج برکلج ، چین در چین . (فرهنگ فارسی معین ) :
فری زان زلف مشکینش چو زنجیر
فتاده صد هزاران کلج بر کلج .

شاکری بخاری (از لغت فرس ).



به موی کاکل و آن زلف مشکین
فتاده صد هزاران کلج در کلج .

ابوشکور (از آنندراج ).


و رجوع به کُلچ شود.
ترجمه مقاله