ترجمه مقاله

کلخچ

لغت‌نامه دهخدا

کلخچ . [ ک َ ل َ ] (اِ) چرکی راگویند که بر دست و پا و اندام نشیند و به عربی وسخ خوانند. (برهان ). چرک . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خاز. ریم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بس کلخچ و بس فرخج و بس سفیه و بس کریه
پرفسوس و پرفسون و پرفضول و پرفتن .

سوزنی (از آنندراج ).


اناءُ مکلع کمحسن ؛ خنور ریمناک کلخچ بسته .سقاء کلع؛ مشک کلخچ بسته . (منتهی الارب ). و رجوع به کلخج شود.
- کلخچ بستن ؛ چرک شدن و چرکین شدن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله