ترجمه مقاله

کلف

لغت‌نامه دهخدا

کلف . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) شیفته شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). آزمند گردیدن و شیفته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حریص شدن به کاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)؛ کلف به ، او را بسیار دوست داشت و مولع و فریفته ٔ او گردید. (از اقرب الموارد). || سیاه آمیخته به زردی و سرخ آمیخته به سیاهی گردیدن . (ناظم الاطباء):کلف الوجه کلفا؛ رنگ پوست چهره ٔ او دگرگون شد و در آن سرخی تیره گونی پدید آمد. (از اقرب الموارد). || آمیخته شدن سرخی چیزی . (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله