ترجمه مقاله

کلنجار

لغت‌نامه دهخدا

کلنجار. [ ک ِ ل ِ ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). خرچنگ و سرطان . (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کلنجک شود.
- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی ؛ با حرکاتی بسیار کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین . مروسیدن با وی . ور رفتن با وی . مزاوله . مناوصه : دیشب گربه تا صبح با در مطبخ کلنجار رفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر و کله زدن . ور رفتن با چیزی یا کسی . دست به یقه شدن . گلاویز شدن . درگیر شدن با کسی (به صورت بحث یا زد و خورد و غیره ): این آدم خیلی ارقه است تو نمی توانی با او کلنجار بروی . کلنجار رفتن با یک مشت بنا و عمله کار حضرت فیل است . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ترجمه مقاله