کلیددار
لغتنامه دهخدا
کلیددار. [ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کارخانجات به تحویل او باشد. (آنندراج ). آنکه کلید اطاق و دکان و جز آن بدو سپرده است . (ناظم الاطباء). کسی که کلید ساختمانی (سرای ، بقعه ٔ متبرک ) و مؤسسه ای در دست اوست . دربان . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از مناصب مزارهای مقدس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
وان کس که بر درِ تو نگردد کلیددار
در تخته بند بسته شود چون کلیددان .
گر رزق را کف تو نباشد کلیددار
نگشاید آسمان در روزی به روزگار.
رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلیددار در بوستان منم .
- کلیددار خزانه ؛ کسی که دارنده ٔ کلید خزانه و نگهبان مخزن جواهر در دربار سلطنتی و بقاع متبرکه بود. (از فرهنگ فارسی معین ) : و کلیددار خزانه و... تابع فرمان خزینه دار و در کمال استقلال و اعتبار بوده اند. (تذکرةالملوک ص 19). و کلیددار خزانه نیز از معتبرترین خواجه سرایان است . (تذکرة الملوک ص 29). و کلیددار خزانه نیز از معتبرترین خواجه سرایان است . (تذکرةالملوک ص 29).
|| آنچه که دارای کلید باشد؛ صندوق کلیددار. (فرهنگ فارسی معین ).
وان کس که بر درِ تو نگردد کلیددار
در تخته بند بسته شود چون کلیددان .
عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص 34)
گر رزق را کف تو نباشد کلیددار
نگشاید آسمان در روزی به روزگار.
شفیع اثر (از آنندراج ).
رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلیددار در بوستان منم .
وحشی (از آنندراج ).
- کلیددار خزانه ؛ کسی که دارنده ٔ کلید خزانه و نگهبان مخزن جواهر در دربار سلطنتی و بقاع متبرکه بود. (از فرهنگ فارسی معین ) : و کلیددار خزانه و... تابع فرمان خزینه دار و در کمال استقلال و اعتبار بوده اند. (تذکرةالملوک ص 19). و کلیددار خزانه نیز از معتبرترین خواجه سرایان است . (تذکرة الملوک ص 29). و کلیددار خزانه نیز از معتبرترین خواجه سرایان است . (تذکرةالملوک ص 29).
|| آنچه که دارای کلید باشد؛ صندوق کلیددار. (فرهنگ فارسی معین ).