ترجمه مقاله

کلیل

لغت‌نامه دهخدا

کلیل . [ ک َ ] (ع ص ) کند از زبان و شمشیر و بینایی و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کند و سست و مانده شده و خیره و گنگ . (آنندراج ) (غیاث ). کنداز شمشیر و جز آن . (ناظم الاطباء). مانده . کند (زبان ، شمشیر). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
عزیز را چو ذلیل و جواد را چو بخیل
فصیح را چو کلیل و سفیه راچو فهیم .

سوزنی .


در ثنا و مدح تو ارباب نظم و نثر را
نی زبان گردد کلیل و نی شود خاطر بلید.

سوزنی .


گرچه گرمابه عریض است و طویل
زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل .

مولوی .


- رجل کلیل الطرف ؛ کند بینایی . (ناظم الاطباء).
- رجل کلیل الظفر ؛ مرد سست و بددل ذلیل و خوار. (منتهی الارب ). مرد فرومایه و خوار و ضعیف . (ناظم الاطباء).
- رجل کلیل اللسان ؛ مرد کندزبان . (ناظم الاطباء).
- سیف کلیل الحد ؛ شمشیر کند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله