ترجمه مقاله

کلیمک

لغت‌نامه دهخدا

کلیمک . [ ک َ م َ ] (اِ مصغر) کلیم کوچک . کلیم خردسال . کلیم طفل :
کلیمکی که به دریا فکند مادر او
ز بیم فرعون آن بدسرشت دل چون قار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278). و رجوع به کلیم و کلیم اﷲ و موسی شود.
ترجمه مقاله