کماسه گری
لغتنامه دهخدا
کماسه گری . [ ک َ س َ / س ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ساختن کَماسه . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و عمل کماسه گر :
امام بلخ کماسه گری نکو داند
که از کماسه می اندرپیاله گرداند.
و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود.
امام بلخ کماسه گری نکو داند
که از کماسه می اندرپیاله گرداند.
سوزنی (از آنندراج ).
و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود.