کمان آور
لغتنامه دهخدا
کمان آور. [ ک َ وَ ] (نف مرکب ) کماندار و کمانکش و تیرانداز. (ناظم الاطباء). کمانور :
فرستش تو بر تخت و آرام گیر
بسان کمان آوری راست تیر.
و رجوع به کمانور و کماندار شود.
فرستش تو بر تخت و آرام گیر
بسان کمان آوری راست تیر.
فردوسی .
و رجوع به کمانور و کماندار شود.