ترجمه مقاله

کمسان

لغت‌نامه دهخدا

کمسان . [ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو که غزان آن را در سال 548 خراب کردند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از دیههای مرو است در پنج فرسخی . (از انساب سمعانی ). از دیههای مرو است . (از معجم البلدان ). و چنانکه از ابیات ذیل برمی آید، کمسان در قدیم به دیبابافی و صنعتگری معروف بوده و دیبای آنجا چون دیبای ششتری و رومی شهرت داشته است :
برافکنند به هر کوه دیبه ششتر
بگسترند به هر دشت مفرش کمسان .

مسعودسعد.


چو خورشید درخشنده نهاده روی در مغرب
شده پیروزه گون گردون به سان دیبه کمسان .

مسعودسعد.


راغها را باغها در دیبه کمسان کشید
از پس آن کابرها در دیبه ششتر گرفت .

مسعودسعد.


بر همه دشت و کُه فراز و نشیب
فرش رومی است و حله ٔ کمسان .

مسعودسعد.


راست چو بشکست گل محفه ٔ دیبا
گلبن ازو گشت چون مظله ٔ کمسان .

عثمان مختاری .


کسوت مدح تو پادشاه جوان بخت
پیر سخن بخیه زد به سوزن کمسان .

سوزنی .


به سلک گوهر مدح تو پیر سوزنگر
کشیده رشته به سوفار سوزن کمسان .

سوزنی .


حکیم سوزنیا آن زمانه بر تو گذشت
که کوه آهن کندی به سوزن کمسان .

سوزنی .


و رجوع به ماده ٔقبل شود.
ترجمه مقاله