ترجمه مقاله

کمونی

لغت‌نامه دهخدا

کمونی . [ک َم ْ مو ] (اِ) یک قسم معجونی که جزء اعظم آن زیره ٔکرمانی پرورده است . (ناظم الاطباء) : گندم پخته ... نفخ عظیم آرد، باید که کمونی از پس بخورند. (الابنیه چ بهمنیار چ دانشگاه ص 103). کمونی که اخلاط آن نرم کوفته و بیخته باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَمّون شود.
- گوارش کمونی ؛ جوارش و معجونی است که اصل و عمده ٔ اخلاطش کمون یعنی زیره باشد. (از الابنیه چ بهمنیار چ دانشگاه حاشیه ٔ ص 42) : از پس آن اندکی زنجبیل مربا با گوارش کمونی بخورد تا مضرت نکند. (الابنیه ایضاً ص 42). و رجوع به کمونی و کمون شود.
ترجمه مقاله