ترجمه مقاله

کمیش

لغت‌نامه دهخدا

کمیش . [ ک َ ] (ع ص ) مرد تیزرو و سبک و کافی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد تیزرو. (از اقرب الموارد). || اسب خردنره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مادیان خردپستان . (ناظم الاطباء). اسب خردپستان . (از اقرب الموارد). || زن خردپستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رجل کمیش الازار؛ مرد برچیده ازار. (منتهی الارب ). مرد برچیده ازار و پاچه ورمالیده . (ناظم الاطباء). برچیده ازار و آن مثلی است در کوشش و عزیمت و آمادگی و اضافه کردن کمیش به ازار از باب مجاز است چنانکه گویند: عفیف الحجزه و نقی الحبیب . (از اقرب الموارد). برچیننده و استوارکننده ٔ ازار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مستعد و آماده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله