ترجمه مقاله

کم زنی

لغت‌نامه دهخدا

کم زنی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) تواضع. خضوع .(فرهنگ فارسی معین ). فروتنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا :
ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت
در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد.

مولوی .


راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی
تا بخیال در بود پیری و پارساییت .

سعدی .


رندیی کو سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.

اوحدی .


چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم . (افلاکی ). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است . (افلاکی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله