ترجمه مقاله

کندش

لغت‌نامه دهخدا

کندش . [ ک ُ دُ ] (ع اِ) عکه که مرغی است مانند زاغ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عکه و زاغچه . (ناظم الاطباء). عکه . (دهار). عقعق . (اقرب الموارد). || مؤلف منتهی الارب نویسد: داروی معطر کندش است به (شین ) و کندس بدین معنی لغتی پست است . - انتهی . نوعی از داروها. (دهار). || نام گیاهی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بیخ گیاهی است که کندس نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ سوسنیها و از دسته ٔ سورنجانها که آن را خربق سفید نیز گویند. برگهایش متناوب و بیضوی و بسیار بزرگ با رگبرگهای متعدد است . گلهایش سفید مایل به زردی و گل آذینش خوشه ای است که در انتهای میوه اش مرکب از سه کپسول پیوسته به هم از قاعده است و در بالا از یکدیگر مجزا می شوند. خربق سفید. خربق ابیض . پلخم . کندس . (فرهنگ فارسی معین ).
- جوهر کندش ؛ در پزشکی آلکالوئیدی است به نام وراترین که در کندش موجود است . توضیح اینکه در برخی مآخذ کندش را مرادف با چوبک اشنان نیز ذکر کرده اند . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله