کنعانی
لغتنامه دهخدا
کنعانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر کنعان . (ناظم الاطباء) :
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را.
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من .
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را.
حافظ.
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من .
پروین اعتصامی .