ترجمه مقاله

کنفت شدن

لغت‌نامه دهخدا

کنفت شدن . [ ک ِ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تازگی وطراوت افتادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن ) مانند مجسمه ٔ ظریف و شکننده ای به نظر می آمد که انسان جرأت نمی کرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژمرده شود. (سایه روشن صادق هدایت از فرهنگ فارسی معین ). دارای چین و چروک و کثیف شدن پارچه و مانند آن .(فرهنگ فارسی معین ). || بی آبرو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرم زده و افسرده گشتن . وجهه ٔ خود را از دست دادن . و رجوع به کنف و کنفت شود.
ترجمه مقاله